‏نمایش پست‌ها با برچسب مقاله. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب مقاله. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۷ مرداد ۲۶, جمعه

منشا نظری ضد بشری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و تاثیر مخرب آن در جامعه


آرش امیدوار
"از آنجا که بازشناسی حرمت ذاتی آدمی و حقوق برابر و سلب ناپذیر تمامی اعضای خانوادهٔ بشری بنیان آزادی، عدالت و صلح در جهان است،
از آنجا که بی اعتنایی و تحقیر حقوق انسان به انجام کارهای وحشیانه انجامیده بهطوریکه وجدان آدمی را در رنج افکندهاست، و پدید آمدن جهانی که در آن تمامی ابناء بشر از آزادی بیان و عقیده برخوردار باشند و به رهایی از هراس 

۱۳۹۷ فروردین ۲۷, دوشنبه

نیروی معترض و نیروی سرکوب؛ کدامیک بیش تر تجربه انباشت می کند؟


 رضا علیجانی 

 در دی ماه ۹۶ جوانان و میانسالان جان به لب رسیده کم در آمدی در حدود صد شهر در نقاط مختلف کشور به صحنه آمدند و اعتراضات اقتصادی و اجتماعی خویش را به کلیت ساختار قدرت پیوند زدند.
رضا علیجانی
این اعتراضات در ابتدا با خام اندیشی و تحریک مخالفان سرسخت دولت در مشهد استارت زده شد تا شاید با تحت فشار قرار دادن دولت آن را مجبور به پرداخت بدهی موسسات مالی کنند که بدهکاران شان از مدت ها پیش به اعتراض در کف خیابان های کشور بودند و بدین طریق دولت را تیغ بزنند و بدهی افراد مشکوک و ناشناسی که پشت این موسسات هستند، از جیب دولت(و در واقع ملت) بپردازند (و البته در نهایت هم موفق شدند!). آن ها شاید اهداف بالاتری نیز علیه دولت داشتد. اما این ماجراجویی ابلهانه به سرعت آتش در خرمن نارضایتی اقشار کم درآمد در جای جای میهن زد و آه در سینه  مانده طول سالیان آن ها را، به فریادی رسا و تند تبدیل کرد.
عکس العمل حکومت در ابتدا بهت بود. جدا از این که می دانست استارت اولیه اش را خودی ها زده اند، اما مسئله مهم تر این بود که کسانی به خیابان آمده بودند که تاکنون پایگاه رای و صف مشروعیت بخش خویش می دانست و در برابر جریان اصلاح طلب درون خود آن ها را به رخ  می کشید که محرومان اند و در دفاع از انقلاب (اسم مستعار جریان ولایی) و دفاع از کشور تا پای جان ایستاده اند و همانند پایگاه  رقیب، شمال شهری های مرفه بی درد نیستند. سیلی واقعیت در ابتدای اوج گیری اعتراضات اما خیلی سخت بود.
از دهه های پیش همیشه گفته می شد این انقلاب، انقلاب محرومان و مستضعفان و پابرهنگان است و یک موی آنان به هزاران تن از کاخ نشینان می ارزد. مستضعف پناهی و شعار از عدالت و محرومیت زدایی، جدا از این که از اهداف انقلاب بود از شعارها و ابزارهای جریان راست ولایی در برابر شعار آزادی و دموکراسی بود که جریان رقیب پرچم خویش کرده بود. حالا گویی آتش در درون خیمه خودش افتاده بود.
و نیز؛ در طول سالیان اخیر و در جریان مشروعیت سازی برای حکومت و تربیت نیروی پا به رکاب برای حفظ قدرت در پایگاه های مختلف بسیج و دیگر انواع نیروهای لباس شخصی که بتوان آن ها را در هر زمان که لازم شد چماق به دست به خیابان کشاند و علیه مخالفان به کار گرفت نیز سال ها و سالهاست که محور تبلیغات بر آمریکا ستیزی از یک سو و محروم و مظلوم ستایی از سوی دیگر استوار بوده است. حال همان محرومان و مظلومان سر به عصیان و اعتراض برداشته بودند.
به همین دلیل اعتراض پایگاه رای و اقشار کم درآمدی که به زعم حکومت جمعیت راهپیمایی های مشروعیت بخش قدرت اند، در ابتدا همدلی هایی را نیز در بخش دیگری از اتکای اجتماعی جریان ولایی یعنی همان نیروهای شبه نظامی نیز بر می انگیخت. روحانیون حکومتی و ائمه جمعه نیز که سال ها بر همین ساز نواخته بودند هم دچار گیجی شده بودند. آن ها نیز یا صادقانه و یا به مصلحت و برای نیش زدن به دولت با جمعیت معترض به مشکلات و فشارهای اقتصادی همراهی ها و همدلی هایی نشان دادند. اما به تدریج شکل و روند مسائل رنگ دیگری به خود گرفت.
از محافل رسانه ای در تهران شنیده می شد که مسئولیت برخورد و مدیریت اعتراضات بر عهده دولت قرار داده شده و دولت نیز به نیروی انتظامی دستور مدیریت و تاحد امکان مدا را داده است.
در همین امتداد شنیده می شد که در شورای عالی امنیت ملی نیز تقاضای دخالت سپاه پذیرفته نشده و ابراز گردیده که دولت و نیروی انتظامی خود مسئله را مدیریت خواهند کرد. البته شنیده برعکسی نیز در محافل مطبوعاتی مطرح بود که سپاه نیز خود اشتیاقی برای ورود نداشته است؛ چرا که نمی خواسته بیش از این حیثیتش در انظار عمومی لکه دار شود. این شنیده ها غیرقابل ارزیابی هستند.
به هر روی بعد از مدت کوتاهی شعارها تندتر و رفتارها نیز رادیکال تر شد. این امر باعث می شد که ابراز همدلی ها کمتر و محتاطانه تر شود و نحوه برخوردها نیز آشکارتر و خشن تر.
نکته مهم دیگری که هم در نحوه انجام تظاهرات ها و هم در نحوه برخورد با آن ها موثر بود، این بود که بسیاری از این تجمعات اعتراضی در شهرستان ها و به خصوص شهرستان های کوچک برگزار می شد که بسیاری افراد از هر دو سوی ماجرا همدیگر را می شناسند. همین امر باعث می شد ریسک و خطر امنیتی حضور در تجمعات بالاتر باشد در نتیجه افراد جان به کف تر کم تری حاضر به حضور باشند و هم چنین سرکوبگران نیز راحت تر توسط  ناظران در صحنه قابل شاسایی هستند.
در این جا باید عنصر دیگری را هم به این مجموعه افزود و آن این که ساختار قدرت و به خصوص بخش امنیتی آن از سرکوب جنبش سبز نیز “تجربیاتی” اندوخته بود. حال بر اساس همین تجربیات سعی می کرد نحوه برخورد و سرکوبش “پیچیده تر” از قبل باشد؛ به نحوی که کم تر از آن هنگام که ناگهان غافلگیر شده بود، به چشم بیاید و شکار دوربین ها شود که می تواند بازتاب و انعکاس بین المللی و حقوق بشری وسیعی بیابد.
این در حالی بود که سپاه و بسیج از قبل انتظار  اعتراضات و شورش های اقتصادی را داشتند. هر چند نه به این سرعت و وسعت. ده روزی قبل از شروع اعتراضات، سپاه اعلام کرد بنا بر طرحی جدید می خواهد برای ایجاد امنیت در شهرها ورود کند. وزارت کشور البته اعلام نمود در این باره خواسته ای از سپاه نداشته است. هم چنین بسیج اعلام کرد طبق طرحی می خواهد گشت های محلات را  سازماندهی کند. در همان موقع در مصاحبه ای با رادیو فردا مطرح کردم که این دو طرح مکمل یکدیگر و برای برخورد با اعتراضات احتمالی اقتصادی است.
خاتمه
حال با کنار هم قرار دادن این چند نکته می توان نحوه برخورد با اعتراضات دی ماه را بررسی نمود:
– عدالت طلبی و مستضعف پناهی بخشی از شعارهای انقلاب علیه حکومت پیشین بوده است.
– اقشار کم در آمد از نظر بخش ولایی حکومت تکیه گاه اصلی اجتماعی و پایگاه رای شان را تشکیل می دهد.
– شعار عدالت با رویکردی عمدتاً فریبکارانه و پوپولیستی توسط این جناح در برابر شعار آزادی و دموکراسی جریان مقابل (اصلاحی-اعتدالی) مطرح شده است.
– یکی از شعارهای هویت بخش به جریان ولایی که نیروهای تحت امر و خیابانی اش را با آن تربیت و آماده برخورد با طبقه متوسط فرهنگی آزادی – دموکراسی خواه می کند همانا دلسوزی برای فقرا و محرومان (به موازات دشمن ستیزی) است.
– سرکوب جنبش سبز علیرغم این که توانست پس از هشت ماه حضور خیابانی مستمر آن را مهار کند اما به قیمت حیثیتی گزاف داخلی و بین المللی برای قدرت مستقر تمام شد که باید در هر رویداد جدیدی این تجربه را نیز در نظر گرفت.
براساس این مجموعه نکات بود که حکومت سعی کرد با مدارا و مدیریت و البته پیچیدگی بیش تری با این اعتراضات برخورد کند. اما سیر شتابان اعتراضات و تندتر شدن شعارها و بعضاً رفتارها، آستانه تحمل بسیار پایین بخش امنیتی را نیز تحریک می کرد. این نیروی خو کرده به سرکوب و رفتارهای لومپنی با همه این هشدار و انذارها و احتیاط ها اما ظرف کمتر از دو هفته جان بیش از ۲۵ نفر را در خیابان گرفت. آن گاه نیز شاهد سرکوب شدید نفر به نفر در پشت صحنه دور از انظار عمومی یعنی در محبس ها و بازداشت گاه ها بودیم و هستیم که نقطه چینی از مرگ های اعلام و آشکار شده و نشده را به دنبال داشت که در بعضی موارد نیز سعی شد شکل خودکشی بدان داده شود. اما با تکرار این واژه افکار عمومی نیز در این باره عکس العمل تند و طنزآلود به خود گرفت و حکومت و بخش امنیتی چند پاره و چند لایه اش را مجبور به پنهانکاری بیش تر کرد.
امید است که تجربیات موج اعتراضات دی ماه مردم جان به لب رسیده همان گونه که برای بخش امنیتی سرکوبگر حاوی درس هایی است، برای مردم و به خصوص فعالان مدنی و سیاسی نیز به انباشتی از تجربیات تبدیل شود و راه به سوی آینده ایرانی آزاد و آباد و مستقل بگشاید.

اعتراض های دی ماه ۹۶، مخاطرات و ضرورت ها


 بهنام دارایی زاده 

.,در این یادداشت تلاش می شود تا ضمن معنا کردن اعتراض های سراسری دی ماه گذشته، به ضرورت ها و نیز مخاطراتی که در برابر خیزش های اعتراضی کنونی در ایران است، اشاره شود. واقعیت این است که بدون به دست دادن چنین تحلیلی، نمی شود درباره آینده یا ضرورت های وضعیت حاضر صحبت کرد. بنابراین در این یادداشت ابتدا به چیستی این اعتراض ها پرداخته می شود و سپس به مخاطرات و ضرورت های حاضر اشاره خواهد شد.

ویژ‌گی ها
بهنام دارایی زاده
درباره خصایص یا ویژ‌گی های اعتراض های دی‌ ماه ۹۶ در ایران، به خصوص در قیاس با اعتراض های سال ۸۸ یا “جنبش سبز”، صحبت های زیادی شده است. بنابراین خیلی روی این موضوع مکث نخواهد شد و صرفاْ گذرا به برجسته ترین ویژگی های این جنبش اشاره می‌ شود.
یکم- واقعیت این است که “گسترد‌گی” اعتراض های دی‌ ماه ۹۶ مهم ترین خصیصه این حرکت بود. در تاریخ معاصر ایران، یعنی از انقلاب مشروطه به این سوی، شما هیچ حرکت اجتماعی-سیاسی دیگری را نمی توانید سراغ دهید که هم زمان در بیش از ۸۰ شهر، و حتی در برخی از مراکز روستایی، اعتراض های رادیکال ضد‌دولتی صورت گرفته باشد. در جریان “انقلاب مشروطیت” که هیچ، حتی در قیاس با انقلاب ۵۷ نیز دامنه‌ اعتراضات دی ماه ۹۶ بی مانند است.
دوم- این اعتراض ها نه تنها بسیار گسترده بودند، بلکه سرعت رشد یا فراگیری آن نیز بی مانند بود. نزدیک ترین تجربه ‌ای که خیلی از ما ممکن است به یاد داشته باشیم، اعتراض های سال ۸۸ یا “جنبش سبز” است. جنبش سبز با آن که حول یک خبر یا رخداد سیاسی (اعلام نتایج انتخابات) شکل گرفت و از این نظر قابلیت تهییج عمومی داشت؛ اما سرعت رشد و فراگیری آن نسبت به رخدادهای دی‌ ماه گذشته پایین تر بود. در حوادث دی ماه گذشته، در کم تر از ۴۸ ساعت، بدون آن که رویداد خاصی اتفاق افتاده باشد، ده ها شهر کوچک و بزرگ درگیر شدند و خواست ها و مطالباتی رادیکال را پیش کشیدند.
سوم- سومین خصیصه مهم رخدادهای دی ماه ۹۶، “رادیکال” بودن آن بود. به این معنا که باز برخلاف “جنبش سبز”، شعارها یا مطالبات مردم، از همان ابتدا، “تمامیت جمهوری اسلامی” را نشانه گرفته بود. تقریباْ هیچ شعار اصلاح طلبانه ای مطرح نشد. از سوی دیگر، تقریباْ هیچ شعار مشترکی هم با “جنبش سبز” در میان نبود. حتی همان شعار محوری و آشنای: “یا حسین/میرحسین” یا “الله‌ اکبر”های شبانه نیز -به رغم این که کماکان مسئله‌ “حصر” سرجایش هست-، مطرح نشد.
چهارم- “نداشتن رهبری” نیز نکته‌ دیگری است که بسیاری از تحلیلگران به درستی بر روی آن انگشت گذاشته اند. اما در مقایسه با سه ویژگی پیشین، به باور نگارنده آن چنان “خاص” یا محوری نیست. واقعیت این است که حرکت های اعتراضی پرشماری را در همین تاریخ معاصر منطقه می توان نشان داد که بدون رهبری خاصی شکل گرفتند و از قضا موفق هم بوده اند. آشناترین نمونه از این دست، خیزش های موسوم به “بهارعرب” در مصر و تونس است که به سقوط حکومت های دیرپای “مبارک” و “بن علی” انجامید.
به هر روی، هرچند حرکت های اعتراضی دی ماه ۹۶ ایران بدون رهبری سیاسی نمادین شکل گرفت، اما پنهان نمی توان کرد که نقش “شبکه های اجتماعی” بسیار پررنگ تر بود. برخی از کانال های “تلگرامی”، مشخصاْ “آمدنیوز” توانستند با انتشار گسترده‌ اخبار یا ویدئوهای اعتراض ها، در تهییج یا حتی جهت گیری اعتراض ها نقش داشته باشند؛ مسئله ای که جا دارد به طور جداگانه درباره آن تحلیل داد.
چیستی یا ماهیت اعتراض ها
درباره ماهیت یا درون‌ مایه اعتراض های دی ماه ۹۶ بحث های زیادی شده است؛ آیا این جنبش طبقاتی بود؟ آیا طبقه‌ کارگر جامعه ایران بود که هدایت این حرکت های اعتراضی را در دست داشت؟ واقعاْ چه نامی باید بر این جنبش دی‌ ماه گذاشت تا مُعرف ماهیت یا چیستی آن باشد؟
این جنبش طبقه‌ کارگر نبود. یا دست کم “طبقه‌ کارگر صنعتی” در معنای سنتی و کلاسیک آن، این جنبش را رهبری یا نمایند‌گی نمی کرد. تردیدی نیست که اعتراض های کارگری ایران، در این روزها در گسترده ترین وجه اش در جریان است. با این حال، اعتراض های دی ماه ۹۶ را نمی توان مشخصاْ به “طبقه کارگر” ایران نسبت داد. هرچند کارگران نیز، در کنار سایر ناراضیان اقتصادی، در جریان این اعتراض ها حضوری جدی و پررنگی داشتند؛ اما اشتباه است اگر گمان کنیم که طبقه کارگر ایران، نمایند‌گی یا رهبری این اعتراض ها را در دست داشته است. اجازه دهید مثالی بیاورم: استان یزد، صنعتی ترین استان ایران است. برآورد می شود که ۶۷ درصد نیروهای کار در این شهر (۱)، به نوعی به بخش صنعت، کارخانه ها و مراکز تولیدی استان وابسته هستند؛ اما با وجود چنین بافت جمعیتی-اقتصادی، یزد و سایر شهرهای این استان، در زمره آن انگشت شمار مناطقی بودند که در جریان اعتراض های دی ماه‌ گذشته ساکت بودند. به این معنا که تقریباْ هیچ حرکت اعتراضی در این مناطق گزارش نشد.
از سوی دیگر، به نظر می رسد که “حاشیه نشین های شهری” هم جنبش دی ماه ۹۶ را نمایند‌گی نمی کردند. در واقع درست به مانند کارگران، گرچه حاشینه نشینان شهری نیز به حتم در این حرکت های پردامنه اعتراضی شرکت داشتند، اما نمی توان گفت که این گروه یا این طیف از جامعه هدایت جنبش اعتراضی دی ماه ۹۶ را بر عهده داشتند.
میلیون ها حاشیه نشین، امروزه در اطراف شهرهای بزرگ، مشخصاْ در اطراف تهران، زند‌گی می کنند. در این سال ها، به سبب سیاست های اقتصادی و مشخصاْ سیاست های شهر‌سازی حاکم، شرایط به گونه ای پیش رفته است که به طور مداوم بر جمعیت‌ حاشیه نشین ها یا این شهرک های تازه‌ بنیاد افزوده شده است. در واقع افراد بدون آن که از پیش پیوند خاصی یا نزدیکی فرهنگی و پیشینه مشترکی داشته باشند، تنها از روی نیاز و ناتوانی های اقتصادی در این مناطق گرد آمده اند. پنهان نمی توان کرد در جریان خیزش دی ماه این مناطق نیز، بنا به دلایل مختلفی، ساکت بود و شاهد اعتراض های خاصی نبوند.
واقعیت این است که حرکت های اعتراضی دی ماه گذشته در ایران تا اندازه‌ زیادی “محلی” بوده است. به این معنا که پیوندهای محلی یا خواست های محلی و مشترک، در آن نقش برانگیزاننده داشته است. از مسئله آب و خشکسالی ها و بحران های زیست محیطی دیگر، نظیر آلودگی هوا و مسئله ریز‌گردها، بگیرید تا تعطیلی مراکز صنعتی محلی و غیره. امری که به بیکاری‌ های گسترده‌ تر نیروی کار محلی، به ویژه در میان جوانان منطقه انجامیده است.
این سخن قابل دفاعی است که خواست ها یا مطالبات جنبش دی ماه ۹۶ عمدتاْ اقتصادی بوده است؛ منتها از هنگامی این خواست ها “سیاسی” می شوند که این ناراضیان اقتصادی می گویند شما هیات حاکمه جمهوری اسلامی به سبب بی لیاقتی، بی مدیریتی و البته فساد سازمان یافته مالی و دولتی، توان پاسخگویی به خواست های ابتدایی و وضعیت معیشت و زند‌گی ما را ندارید.
واقعیت این است که بهترین نامی که می توان برای این جنبش گذاشت؛ جنبش “محذوفان” است. این نام می تواند تا اندازه زیادی گویای وضعیت حاکم یا معرف چیستی و ماهیت آن باشد. این جنبش آنانی بود که صدایی نداشته اند. نیروهای سیاسی شناخته شده، حتی آن هایی که در اپوزیسیون هستند، آنان را نادیده گرفته اند.
آنان به درستی درک کرده اند در تداوم و استمرار این وضعیت، هیچ شانسی برای آنان حتی برای بقایشان نیست. روز به روز وضعیت بدتر شده است و برنامه ها و وعده های اقتصادی نیز راه به هیچ جایی نبرده است. آن ها می بینند در سفره ای که وابستگان حاکم بر سرش نشسته اند، هیچ سهمی برای آنان قرار نیست باشد و حذف شده اند.
خطا است اگر گمان کنیم این افراد الزاماْ فقیر یا تهی دستان شهری هستند. بسیاری از آنان ممکن است که در لایه های نزدیک به طبقه متوسط یا حتی در خود طبقه متوسط شهری جای گیرند. با این وجود احساس می کنند که حذف شده اند یا به حاشیه‌ رانده شده اند. مالباختگان موسسات مالی وابسته به سپاه و غیره، مثال مناسبی از این دست افراد هستند. گروه هایی که نمی توان آن ها را “فقیر” به معنای مرسوم آن قلمداد کرد. اندوخته ای داشته اند و به این نهادهای مالی وابسته اعتماد کرده اند؛ اما در نهایت در لابه لای چرخ‌ دنده های یک اقتصاد فاسد و رانتی، دارایی های خود را از دست داده اند.
مخاطرات پیشِ‌‌ رو
به نظر می رسد مهم ترین خطری که در برابر جنبش‌ اعتراضی ۹۶ ایران قرار دارد این است که این اعتراض ها در جریان راست، راست افراطی یا حتی فاشیستی ادغام شود. واقعیت این است که چنین جریان هایی نه فقط در داخل کشور، بلکه در خارج از کشور نیز فعال هستند. رسانه دارند و اتفاقاْ از قدرت و نفوذ هم برخوردارند. از سویی دیگر، پنهان نمی توان کرد که در میان شعار و مطالبات معترضان، شعارهای نژادپرستانه یا ارتجاعی نیز شنیده می شود. به این اعتبار، خودفریبی است اگر گمان کنیم که حرکت اعتراضی دی ماه ۹۶ یک سر پیش رو و مترقی و در آن نیروهای چپ، پیش رو بوده اند.
واقعیت این است نه تنها در ایران یا خاورمیانه، بلکه در خود اروپا یا آمریکا هم همواره این احتمال هست که معترضان رادیکال خیابانی، جذب نیروهای راست افراطی شوند. این امر بارها و بارها، به ویژه در دوره هایی که نظام سرمایه داری در بحران های جدی است؛ یا هنگامه‌ هایی که نیروهای چپ قادر نیستند آلترناتیوی مطمئن و امیدبخش ارائه دهند؛ یا اساساْ به واسطه سرکوب ها‌ی سیاسی (در خاورمیانه و غیره) صدا و حضوری در جامعه ندارند؛ تکرار شده است. بنابراین دلیلی ندارد که در موقعیت فعلی، در ایران، در نبود نیروهای چپ و مترقی، الزاماْ معترضان خیابانی مسیری درست را برگزینند. این خطری جدی است که از همین ابتدا بایستی نسبت به آن هشدار داد.
خطر دیگری که می تواند حرکت های اعتراضی کنونی در ایران را تهدید کند، این است که این “پتانسیل اعتراضی” به جای آن که در برابر جمهوری اسلامی صف‌‌ آرایی کند در برابر خودش بیاستند. به چه معنا؟ به این معنا که معترضان اقتصادی محلی در شهرهای کوچک، بر سر منابع هر روز کم یاب شونده انرژی، در برابر هم بیاستند. بحران های زیست محیطی، قطع نظر از این که علت یا عاملش چیست، پیامدهای جدی سیاسی-اجتماعی دامن گیری دارد. از موج های آتی مهاجرت که بگذریم؛ پیگیری اخبار و گزارش های همین چند سال اخیر هم نشان می دهد که در مناطق مرکزی و خشک ایران تا چه اندازه شرایط همین الان هم بحرانی و پرتنش است. این تنش ها علاوه بر رشد خارجی ستیزی (مشخصاْ افغان ستیزی) می تواند به درگیری های جدی محلی میان خود مردمان بومی با هم بیانجامد. مردمانی که در تحلیل نهایی از قضا هم زنجیر و هم طبقه هستند.
چند پیش بینی کوتاه و نتیجه گیری
انتظار می رود که حرکت های اعتراضی دی ماه ۹۶، در کوتاه مدت و میان مدت تکرار شوند. ممکن است که جهت گیری ‌ها الزاماْ مترقی و پیش رو نباشد؛ به این معنا که هرچند این اعتراض ها تمامیت جمهوری اسلامی را نشانه گرفته اند، اما خواست ها یا مطالبات آن ها الزاماْ مشروع و قابل دفاع نباشد؛ فرضاْ گرایش های افراطی ناسیونالیستی در آن برجسته تر شود و ما شاهد طرح هرچه گسترده تر شعارهای عرب ستیز، افغان ستیز یا نظایر آن باشیم. یا در نهایت در نبود نیروهای چپ و مترقی، این حرکت های اعتراضی در گفتار غالب راست و نئولیبرال ادغام شود. به هر روی این انتظار هست که فاصله زمانی میان اعتراض ها –صرف نظر از ماهیت و جهت گیری آن ها-، کم تر و مطالبات نیز از چیزی که هم اینک هست، رادیکال تر شود.
البته روشن است که فاکتورهای مهم دیگری نیز در میان است؛ مهم ترین عاملی که باید بر سر آن صحبت کرد چگونگی واکنش جمهوری اسلامی است. واقعیت این است که جمهوری اسلامی، هنوز کارت های زیادی برای بازی دارد. از سوی دیگر، به نظر می رسد که حاکمیت جمهوری اسلامی، در جریان اعتراض های دی ماه ۹۶، نه تنها با تمام توان سرکوب خود وارد نشد، بلکه حتی نیمی از آن را هم به کار نگرفت. به هر روی این واقعیتی تاریخی است که به صرف وجود پتانسیلی ناراضی در جامعه، هیچ ساختار سیاسی تغییر نخواهد کرد. بحران‌ کارایی یا مدیریت مهم و تاثیرگذار است؛ اما تنها زمانی می تواند به تغییرات اساسی و معنادار جامعه بیانجامد که توان یا “مدیریت سرکوب” نیز دچار بحران شود. به هر حال، تا هنگامی که جمهوری اسلامی، یا هر نظام استبدادی دیگری، بتواند هسته مرکزی سرکوب را حفظ و مدیریت کند -با وجود آن که بحران های مشروعیت و کارایی‌ جدی‌ است-، کماکان می تواند در قدرت بماند.
اشاره شد که جمهوری اسلامی در برخورد با ناراضیان اجتماعی-سیاسی هنوز کارت های زیادی برای بازی دارد. “دامن زدن به دغدغه های امنیتی” یا هراس افکنی، می تواند یکی از این ابزارهای کارآمد در راستای کنترل اجتماعی باشد.
واقعیت این است که طبقه متوسط ایران، هنوز چیزهای زیادی برای از دست دادن دارد. به این معنا که به هر قیمتی حاضر نیست امنیت اقتصادی یا از آن بدتر جانی اش تهدید شود. برای مثال، اگر بُمبی در یکی از خیابان ها یا میدان های اصلی تهران منفجر شود یا عملیات هایی شبیه به آن چه که القاعده و داعش در اروپا انجام دادند، در تهران طراحی و اجرا شود، اصلاْ دور از ذهن نخواهد بود که بخش های قابل ملاحظه ای از جامعه، به ویژه در میان طبقه متوسط یا بالا -به رغم آن که سبک زند‌گی به کل متفاوتی با حاکمیت دارند-، پشت جمهوری اسلامی یا سیاست های منطقه ای آن بیاستند و در نهایت از امثال پاسدار قاسم سلیمانی یا سایر چهره های سپاه، قهرمان هایی ملی-میهنی بسازند.
با توجه به تحلیل و نیز تصویری که از آینده اعتراض ها در ایران ارائه شد؛ حال می توان در فضایی روشن تر به این پرسش کلاسیک پرداخت که: چه باید کرد؟ به نظر می رسد پیروزی یک “سیاست خیابانی رادیکال”، در درجه اول در گرو مداخله جدی تر عناصر پیش رو و مترقی است. واقعیت این است که خطر ادغام در گفتار راست یا نیروهای ناسیونالیست افراطی جدی است. باید نسبت به قدرت گیری این نیروها که تنها با جمهوری اسلامی مشکل “سیاسی” دارند و از کنار نقد جدی اقتصاد-سیاسی‌ آن می گذرند، هشدار داد.
در پایان به نظر می رسد که باید بر روی این نکته تاکید داشت که تخطئه یا تحقیر طبقه متوسط، می تواند خطایی تاریخی باشد. هرچند این سخن قابل دفاعی است که طبقه متوسط ایران، این قابلیت را دارد که از طریق تحریک دل نگرانی های امنیتی اش، پشت جمهوری اسلامی بیاستد؛ اما به این اعتبار نبایستی این طبقه را نادیده گرفت یا آن را هم دست جمهوری اسلامی خواند. کاری که باید کرد این است که از میان فعالان این طبقه، برای پیش برد خواست ها و مطالبات آنان، نظیر حقوق زنان، حقوق دگرباشان جنسی، آزادی های فردی، پوشش اختیاری و غیره در برابر جمهوری اسلامی یارگیری کرد و این عرصه ها را به نیروهای راست و نئولیبرال وانگذاشت.

۱۳۹۶ تیر ۲۳, جمعه

تراجنسی ها جمعیتی تحت فشار در ایران



‎پزشکان با کند و کاو و جست و جوهای بسیار برای یافتن عامل اصلی در ایجاد ترنسکشوالیسم به این نتیجه رسیده اند که این مشکل در دوران زندگی جنینی و در زمان تشکیل مغز به وجود می آید. هویت جنسیتی (Gender Identity) افراد بنابر نظر اکثر روان‌پزشکان در سنین کودکی (حول و حوش سه‌سالگی) شکل می‌گیرد و پس از آن غیر قابل تغییر است. بنابر این تراجنسی‌ها به دو دسته‌ کلی تقسیم می‌شوند: کسانی که زن به دنیا آمده و اما احساسات درونی آن‌ها مردانه است (ترامرد) و در مقابل گروهی که مرد متولد شده‌اند و خود را زن می‌دانند (ترازن).پیشوند ترا (یا ترانس) در واژه‌هایی مثل تراجنسی، ترامرد و ترازن معادلی است برای (Trans) در عبارت انگلیسی که خود مخفف (Transition) به معنای گذار و انتقال است. یعنی فرد تمایل دارد تا از جنسی که در آن متولد شده به جنس مخالف گذار کند
تصور اینکه با جراحی، همه ى مشکلات تراجنسی ها تمام می شود یک تصور اشتباه است. پس از جراحی نیز مشکلات زیادی دست به گریبان این جامعه است. یافتن شغل مناسب، پذیرش از سمت جامعه، تمرین برای زندگی در جنس مورد نظر و … تنها بخش کوچکی از این مشکلات است. جراحی یکى از مراحل درمان آنهاست؛ هرچند مشکلات اجتماعی شان، پیش و پس از عمل فرق چندانی نمی کند و مشکلات جسمانی عمل جراحی نیز تا آخر عمر دست از سرشان برنمی دارد چرا که یک تراجنسی پس از جراحی احتیاج به مراقبت و طی کردن دوران نقاهت دارد اما ترنسی که از سمت خانواده طرد شده باشد نمیتواند این دوران را طی کند و به طبع دچار مشکلات و عوارض زیادى خواهد شد ، اغلب آنها به این کار اصرار دارند، چون در این صورت خیالشان راحت تر است و تکلیف خود را می دانند. موش آزمایشگاهی شدن تراجنسی ها و عمل های نه چندان رضایت بخش به وسیله ی پزشکان غیر متعهد و غیر متخصص که به عوارض پایدار از جمله از دست دادن حس جنسی و یا عفونت های شدید در این افراد منجر می شود هم از دیگر چالش های زندگی تراجنسی هاست که آنها را ناراضی و سرخورده می کند. اما درمان در افراد تراجنس نقش ارزنده اى در بهبود کیفیت زندگی این افراد دارد. به گفته ی پزشکان، درمان افراد تراجنسی باید درمان توامان روانشناسی، هورمونی و جراحی باشد.
‎درمان ترنسکشوال ها همکاری یک تیم جراحی، روانپزشکی، اورولوژی و متخصص زنان و زایمان را با هم می طلبد. در مرحله ی نخست قطعا روانپزشک باید به این تشخیص برسد که فرد، یک ترنسکشوال واقعی و نیازمند تغییر جنسیت است.
‎ روش های غلط روانپزشکی در برخورد با تراجنسی ها: متاسفانه روانپزشک های زیادی در این زمینه صاحب نظر نیستند و تعداد کسانی که این بیماری را به خوبی می شناسند بسیار اندک است. در سال های گذشته مواردی از برخورد نامناسب پزشکی با تراجنسی ها از جمله شوک مغزی- الکتریکی یا تجویز «دوز»های خیلی سنگین ضد جنون گزارش شده است که تمام اینها به مثابه ی شکنجه انسانی است و متاسفانه هیچ کدام از این روش ها جواب نمی دهد چرا که کسی که ترنسکشوال واقعی باشد و نارضایتی جنسیتی داشته باشد به هیچ وجه با این روش ها درمان نمی شود برای اینکه یک مغز متفاوت و متعارض با جنس و پیکرش دارد. ‎ ترنس هاى مرد به زن گاهی مورد سوء استفاده از طرف همکلاسی های پسرشان قرار می گیرند. اغلب فرصت تحصیل حتی تا مقطع دیپلم را هم از دست می دهند و معمولا هم از طرف خانواده طرد می شوند. ترنس های زن به مرد پس از تغییر از خدمت سربازی معاف می شوند اما معافیت پزشکی، این به ان معنی است که مشغول شدن در شغل های دولتی برای یک ترنس فقط یک رویا است.
جامعه ی ایران باید بفهمد که این مشکل یک ادا و اطوار، احساس زود گذر، تلقین دوستان و گروه های همسال یا سبقت جویی اجتماعی نیست، بلکه یک وضعیت بیولوژیک، روانشناختی و مادرزادی است. امید است با آگاهی رسانی های هرچه بیشتر درهای زندگی راحت تر اجتماعی به روی افراد تراجنسی باز شود. هر چه جامعه آگاه تر باشد و مردم به این شناخت برسند که افراد تراجنسی هم انسانند اما یک تناقض کامل بین روح و روان و جسمشان وجود دارد، این افراد می توانند راحت تر زندگی کنند.همچنین جامعه ما باید به آن نقطه از درک و آگاهى برسد که همه افراد با حقوق انسانى یکسان متولد مى شوند و با مطالعه وآشنایى با اعلامیه حقوق بشر و میثاق هاى آن از جمله
ماده ١ که گویاى برابریست یا
ماده ٢ که گویاى عدم تبعیض است
مى توانیم با آشنایى با حقوق ذاتى انسان به بهبود شرایط اجتماعى بهتر براى همه افراد جامعه بپردازیم.